چه رازی بود در دهه شصت پس از انقلاب که با وجود سال های پر فراز و نشیب و پر تنش جنگ تحمیلی و بی ثباتی سیاسی پس از انقلاب، بازهم شاهد ماندگارترین آثار فاخر سینمایی و تلویزیونی در این دهه بودیم! شاید بعید نباشد که پس از ما دوباره هیچ گاه تجربیات فرهنگی این دهه تکرار نشود. گذشته از آثار سینمایی و تلویزیونی جدی و محصولات بزرگسالان این دهه ؛ نگاهی به تولیدات سینمایی و تلویزیونی کودک و نوجوان، نیز می تواند هرکسی را متقاعد کند که سینمای کودک آن دوران نیز قابل مقایسه با سینمای کودک، فعلی نمی باشد. تنها کافیست خوانندگان این مطلب مراجعه ای به حافظه خود داشته باشند تا نام چندین فیلم و محصول تلویزیونی کودک را که هنوز هم در خاطرات شان می درخشد به خاطر آورند. ديگر اين تنها برنامه هاي کودک نيست که در حافظه تاريخي ما جا مانده و به نوستالژي کودکي مان بدل شده است. سينماي کودک نيز به اين تقدير هنري دچار شده و ديگر مثل سال هاي دور که براي "مدرسه موش ها" و "گلنار" و "کلاه قرمزي و پسرخاله" صف هاي طولاني جلوي سينماها شکل مي گرفت کسي سراغي از سينماي کودک نمي گيرد. اکنون در میان این آشفته بازار، که از یک سو روز به روز به سردی و ورشکستگی نزدیک می شود و از سوی دیگر تهدید هجوم ابتذال و سطحی نگری در آثار سینمایی و تلویزیونی کشور لحظه ای دست از سر این هنر بر نمی دارد؛ طبیعی است که هیچ کس در این میان دغدغه ای برای "سینمای کودک" نیز نداشته باشد. چه بسا که با حضور شخصیت ها و تییپ های مختلف تلویزیونی در محصولات کودک، دیگر چنین نیازی اساسا احساس نشود! وقتی هر شبکه ای برای خودش دارای چند "عمو" و چند "خاله" ترگل و ورگل می باشد که هر روز کودکان مان را با آهنگ های کپی شده و بداهه خوانی های لوث و قربان صدقه "تربچه" های مردم شدن می گذرانند؛ دیگر چه کاریست که فردی مثل "ایرج طهماسب" انگیزه ای برای کار کودک، کردن داشته باشد. اصلا چرا باید "مرضیه برومند" به فکر این باشد که دوباره از افرادی چون "رضا بابک" و "رضا فیاضی" دعوت به عمل آورد که به جای چهار تا عروسک صحبت کنند؟ وقتی پول و سلیقه مدیران رسانه ای و سینمایی به این سمت رفته است که تنها حرکات موزون "فیتیله ای" ها و اشعار نغز "عمو پوررنگ" و ادا و اطوار های "خاله شادونه" با یک دکور تکراری و ساده و تیم تولید و فیلم برداری شبیه به هم و کم ترین خرج ممکن بچه های مردم را به پای تلویزیون می نشاند دیگر چه نیازی است که کارگردانی به فکر کشاندن کودکان این مملکت به سینماها باشد؟ چرا باید محصولی پر هزینه و با دقت هنری "مدرسه موش ها" دوباره تولید شود؟ چگونه است که "والد دیزنی" پیش از همه به این نتیجه میرسد که اتفاقا کار کودک کردن از اهمیت بسزایی برخوردار است و برای تولید هر محصول می بایست ساعت ها به فلسفه پردازی و ایجاد رابطه های منطقی داستانی اندیشید. چگونه است که آنها برای هر انیمیشنی که تولید می کنند بودجه ای برابر یک فیلم جدی بزرگسالان کنار می گذارند تا محصولی چون "آپ" به روی پرده رود و این طرف دنیا چشم صدها کودک و بزرگسال و حتی کارشناس "دینی" را به خود خیره سازد؟ با این همه اما سينماي کودک در مقام يک ژانر تخصصي، مقتضيات و شرايط خاص خود را دارد که تحليل آن را از سينماي بزرگسال متفاوت مي کند. البته بر سر آسيب شناسي سينماي کودک در ميان خود اهالي سينما از کارگردان ها گرفته تا منتقدان سينمايي مناقشه وجود دارد. برخي مشکل اصلي سينماي کودک را در حال حاضر، فيلمنامه مي دانند. همان معضلي که دامن کل سينماي ايران را گرفته است. اين گروه معتقدند رمز موفقيت سينماي کودک در دهه شصت قصه پردازي و داستان هاي جذاب آن بود چرا که کودک به لحاظ روان شناختي و به خصوص کودک ايراني به دليل سنت هاي فرهنگي به قصه گويي و داستان پردازي گرايش دارد و آنچه در درجه اول موجب جذب او مي شود ساختار داستاني اثر و شيوه قصه پردازي آن است. بهترين پيام ها و آموزه هاي تربيتي هم نمي تواند مخاطب کودک را به خود جلب کند مگر اينکه آن مفاهيم و محتويات در قالب ساختاري داستاني و قصه گو ريخته شود و به تصوير درآيد. گروهي نيز در همين راستا بر خلق شخصيت ها و کاراکترهاي اثرگذار کودکانه انگشت مي گذارند. آنها معتقدند اين قهرمان هاي کودکان هستند که در جذب يا دفع مخاطب تاثيرگذارند. به عقيده اين عده، ذهن کودک همواره به دنبال اسطوره و قهرمان هاي رويايي است که با خيال پردازي هاي کودکانه آنها سنخيت داشته باشد. در واقع برخي معتقدند عنصر خيال پردازي و فانتزي هاي کودکان، نقش مهمي در توليد آثار کودک پسند دارد. عده اي ديگر اساساً مشکل سينماي کودک و بحران مخاطب در آن را به عوامل درون سينمايي نسبت نمي دهند و تحليل کل نگر و جامعه شناختي از آن دارند به اين معني که تغيير و تحولات اجتماعي و بسط و توسعه تکنولوژي هاي مدرن ارتباط و پر شدن فضاي زندگي کودک از انواع بازي هاي کامپيوتري و ديجيتالي موجب شده است آنها از سينماي قصه گوي کودکانه با آن قهرمان هاي اسطوره اي فاصله بگيرند. در واقع آنها تغيير ذائقه کودکان در زيبايي شناسي بصري و شکل سينمايي را معضل مهم سينماي کودک مي دانند. با این همه اما هنوز مشکل سینمای کودک ما در دل مشکل بزرگتر سینمای بزرگسال ما مثل هر مشکل فرهنگی دیگر حل نشده روی میز وزیران و مدیران ارشد فرهنگی باقی مانده است؛ به امید آنکه روزی فردی با ذهنی برتر و با دغدغه ای قاعده مند پشت این میزها تکیه زند!
جمعه، آبان ۲۱
سینمای کودک، سینمای فراموش شده
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر