یکشنبه، آذر ۷

لطفا بسیج را در سینمای چند بعدی ببینید !

شاید زمانی که حجم عظیمی از نیروهای مردمی در سال های جنگ تحمیلی با عنوان "نیروی مقاومت بسیج" عازم جبهه های جنگ شدند؛ هیچ کدام از آن افراد نمی دانستند که خواسته یا نا خواسته در شکل گیری یه تفکر و به طور واضح تر، یک "سبک زندگی خاص" نقش آفرین شده اند. سال ها بعد با رشادت ها و افتخار آفرینی های بسیج؛ این سبک زندگی به نوعی مورد توجه و استقبال عمومی جامعه قرار گرفت. به طوری که برای اغلب افراد تمسک جستن حتی به ظاهر افراد بسیجی به یک ارزش تبدیل شده بود. بسیج به نوعی هنجار تعریف شده در جامعه ایرانی تبدیل شده بود که با همه معیار های ایمانی و اخلاقی مردم ایران تطابق داشت. همه این اتفاقات درست زمانی به وقوع پیوست که رسانه ای به نام سینما و یا در مواردی تلویزیون، به تصویر کشیدن این سبک زندگی و تفکر خاص را هدف خود قرار نداده بود. دقیقا هنگامی که سینماگران ما تصمیم رفتند که قهرمانان داستان های خود را ؛ لباس بسیجی بپوشانند و آداب زندگی و رفتارشان را مدلی از بسیجی واقعی به مخاطبانشان نشان دهند؛ تصور دقیق و روشن مردم از بسیج به هاله ای از ابهام و تردید فرو رفت.
چرا که آنچه به عنوان بسیجی در سینما ایران به تصویر کشیده شده بود "تیپی" کلیشه ای با رفتار، حرکات، اعتقادت و حتی دیالوگ های ثابت بود. حالا دیگر همه می توانستند این دیالوگ معروف سینمایی را به شنیدن اسم بسیجی به یاد بیاورند که : "حاجی بیا که سید تو کشتن !" این جریان "فرمولیزه" کردن چهره بسیج در سینما ؛ خواسته یا ناخواسته در طی دو حداقل دو دهه به روشنی در تمامی فیلم های سینمای دفاع مقدس دیده میشد. این امر نه تنها باعث شده بود که تنها یک بعد ناقص و قهرمان گونه بسیجیان دفاع مقدس به تصویر کشیده شود؛ بلکه منجر به این اتفاق گشته بود که اهداف و کارکرد های نیروی مقاومت بسیج و حتی بسیاری دیگر از زوایای این تیپ تعریف شده از نظرها دور بماند. اگر در دهه شصت از هریک از مردم آن زمان می پرسیدید که تعریف شان از بسیجی چیست؟ تنها آنچه که در سینما ها دیده بودند را تعریف میکردند و نه آنچه به چشم در واقعیت جبهه ها خودشان شاهد آن بودند.
رفته رفته با تکامل نسبی سینمای دفاع مقدس در دهه هفتاد؛ اما تعریف بسیج هم دچار تغییرات ذاتی شد. چهره ای که این سال ها در سینماها از بسیج خودنمایی میکرد شاید در اکثر موارد، شامل افرادی متعصب، خشن و بنیان گرا میشد. افرادی که تنها با لباس های خاکی این طرف و آن طرف ظاهر میشدند و تنها دغدغه ذهنی شان آن بود که از خون شهدا و دوستان شان مراقبت کنند تا مبادا در دنیای متغیر بعد از جنگ لگد مال شود. افرادی که یا مبارزه با جامعه را برگزیده بودند و یا انزوا طلب شده بودند. افرادی که در بیشتر موارد خود را طلبکار از ملت می دانستند و این را وظیفه خود می دانستند که فقط آنها هستند که می توانند جامعه انقلابی ایران را از خطر فحشا و فساد حفظ کنند.
این چهره آلوده به بغض و کینه اما همه آنچه از بسیج در سال های پس از جنگ وجود داشت نبود. چراکه بسیاری از بسیجیان توانسته بودند خود را با شرایط محیطی بعد از جنگ وقف بدهند. بسیاری از آنها رابطه بسیار گرم و مهربانانه ای با مردم داشتند. بسیاری از آنها به واسطه آن انتخاب و اعتقادشان در زمان جنگ؛ امروز به ریش سفیدان و امین های محله و کوچه بازرا تبدیل شده بودند که مردم به راحتی برای رفع مشکلات شان به آنها رجوع میکردند. بسیاری از آنها اساسا حرکت خود را معامله با مردم نمی پنداشتند که حال خود را نیز از مردم طلبکار بدانند.
دهه هشتاد سینمای ایران اما؛ از آنجایی که دچار "انقلاب ضد ارزش" ها شده است؛ و اصولا با ارائه هر نوع ارزش و اصول در داستان هایش مشکل دارد، چهره ای متفاوت تر از بسیج را در فیلم های عصر خویش ارائه میکند. بسیجی ها در این فیلم ها آدم هایی با پیراهن های گشاد روی شلوار انداخته با دکمه های بسته شده کیپ در یقه پیراهن ها و البته بی سیم و موتور پرشی تصویر میشوند که تنها وطیفه و یا شاید سرگرمی شان در این فیلم ها ، تنها گیر دادن به مردم و چک کردن روابط فامیلی دیگران از لحاظ شرعی و غیر شرعی ؛ باشد. و این باز نوع دیگری از تحریف واقعیت در زمان حال تلقی می شود. تحریفی آشکار که یقینا شامل حال همه بسیجیان این جامعه و این روزگار نمیشود.
همه ما در اطراف مان بسیجی های زیادی می شناسیم که نه متفاوت از ما لباس می پوشند، نه با موتور پرشی این طرف و آن طرف میروند و نه به نوامیس مردم کاری دارند. همه ما در محله ها و دانشگاه ها و ادارات و سایر نهاد های اجتماعی مان هنوز روابط گرمی با افرادی داریم که در هشت سال دفاع مقدس جلوی دشمن ایستادند و اکنون بدون هیچ تغییر و یا طلبی با همکاران و هم محله ای و دوستان و فامیل شان روابط گرم و صمیمانه ای دارند.
دراین میان تنها یک سوال بی پاسخ می ماند که آیا این تصور غلط از تصویر بسیجیان سینمایی، ساخته ذهن سینماگران بوده است و یا برداشتی از آنچه آنها از رفتار افراد افراطی و تند رو جامعه داشته اند !

جمعه، آبان ۲۱

تفننی برای مدیران فرهنگی

یقینا اگر یک هنرمند خارجی و یا حتی اگر یک شهروند فرانسوی، آمریکایی، ایتالیایی و آلمانی از تعداد و چون و چرای جشنواره های سینمایی در ایران باخبر شوند؛ عکس العمل شان از دوحالت خارج نیست؛ آنها در صورتی که از جزئیات این جشنواره ها خبر نداشته باشند و یا با سینمای ایران آشنایی نداشته باشند احتمالا به طرز عجیبی اظهار تعجب خواهند کرد و احتمالا با خود فکر میکنند که چرا در طول این سالها نام ایران را به عنوان یکی از پایه های استوار و اساسی سینمای جهان تا کنون نشنیده اند. اما اگر آنها تنها یکبار به ایران سفر کرده باشند و یا آشنایی در ایران داشته باشند تنها و تنها خواهند خندید ! و این تلخ ترین اتفاقی است که در مقابل خرج میلیون ها تومان بودجه سینمایی در کشورمان میتواند بیافتد.

اگر در این نوشته کوتاه بخواهیم از فلسفه و کارکرد سینما و جشنواره و سیاست های فرهنگی سایر کشورها بگذریم از این موضوع نمیتوان گذشت که بالاخره پس از سی سال "تلاش" سینمایی در کشور ما جایگاه سینما و اعتبار جشنواره های ایرانی در رتبه بندی جهانی دقیقا کجاست؟ با یک حساب سرانگشتی و تازه با چشم پوشی از سایر جشنواره های استانی؛ تعداد جشنواره های سینمایی در پایتخت و برخی شهرهای بزرگ به تعداد مجموعه های فرهنگی و متولیان فرهنگ کشور باز می گردد. که البته همین تعدد متولیان فرهنگ نیز جای بحث منحصر به فردی نیز می طلبد.اما سوال اساسی اینجاست که آیا تعدد جشنواره های سینمایی در کشورمان، به ارتقاء سطح کیفی سینما کمک می کند یا برگزاری چنین جشنواره هایی رفته رفته به نوعی پوزیشن اجتماعی برای نهاد ها و مدیران فرهنگی و یا به زبان ساده به شیوه ای خاص از گزارش کار مبدل گشته است!

احتمالا شما نیز تا کنون نام جشنواره های بزرگ سینمایی در جهان به گوشتان خورده است. جشنواره هایی چون : جشنواره فیلم ونیز ایتالیا، جشنواره فیلم کن فرانسه، جشنواره فیلم اسکار آمریکا، جشنواره فیلم برلین آلمان؛ تنها نام آور ترین آنها در سطح اروپا و آمریکا هستند. هرچند که کشورهای جنوب شرق آسیا و اعراب نیز به تازگی به بازار برگزاری جشنواره های سینمایی ورود پیدا کرده اند، اما همچنان با اختلافی نزدیک به هشتاد سال از اعتبار و سابقه جشنوراه های مذکور عقب اند ! الفبای برگزاری یک جشنواره سینمایی با استاندارد های جهانی آنچنان آشکار و پر هزینه است که از همان اولین گام با آموزه های فرهنگی و هنجار های جامعه اسلامی ما همخوانی ندارد. مراسم فرش قرمز، طراحی و تهیه سن منحصر به فرد هرساله ، معرفی پدیده های بازیگری جدید هرسال در شوی ژورنالیستی جشنواره ها تنها مهم ترین اتفاقات مرسوم و معمول این جشنواره ها هستند که توانسته اند به آنها در کنار اعتبار سینمایی شان، اعتبار تجاری و اجتماعی نیز ببخشد.

اما این تفنن و بی نظمی برگزاری جشنواره های سینمایی در کشور تنها به دلیل مغایرت ذاتی این مراسم با آموزه های اجتماعی ما نیست. بلکه دلیل مهم تر و البته کارکردی تر این اتفاق به تنوع ، کیفیت و سطح استاندارد های سینمایی این جشنواره ها باز می گردد. اصل مهم و کارساز در اعتبار بخشی به یک مراسم و آئین، خصوصا در عرصه فرهنگ، استمرار و تداوم آن در طول زمان است. معتبرترین جشنواره ها در دنیا ؛ قدیمی ترین آنها هستند. البته از این واقعیت تاریخی نیز نمی توان گذشت که چون مهد سینما در جهان آنها بوده است طبیعتا اعتبار و استمرار جشنواره های سینمایی آنها از هرجای دیگری در جهان بیشتر است. اما این موضوع نیز نمی تواند دلیلی برای ریخت و پاش های غیر منظم و عدم مدیریت صحیح در حوزه فرهنگ باشد. موضوعی که چند سال پیش از سوی رهبر معظم انقلاب با نام "مهندسی فرهنگ" مطرح شد نه تنها این بخش که البته سایر عرصه های فرهنگی کشور را در بر میگیرد. اما چه سود که با گذشت زمان نیز باز هم شاهد برگزاری جشنواره های رنگارنگ فصلی آنهم به فراخور دوره مدیریتی یک وزیر، معاون و حتی استاندار در کشور هستیم. جشنواره هایی که امسال برگزار می شوند و سال بعد به فراموشی سپرده می شوند و سال بعد از آن مدیر جدید به این نتیجه میرسد که چون بودجه اش کامل نیست؛ اساسا برگزاری آن اتلاف سرمایه است!

سینمای کودک، سینمای فراموش شده

چه رازی بود در دهه شصت پس از انقلاب که با وجود سال های پر فراز و نشیب و پر تنش جنگ تحمیلی و بی ثباتی سیاسی پس از انقلاب، بازهم شاهد ماندگارترین آثار فاخر سینمایی و تلویزیونی در این دهه بودیم! شاید بعید نباشد که پس از ما دوباره هیچ گاه تجربیات فرهنگی این دهه تکرار نشود. گذشته از آثار سینمایی و تلویزیونی جدی و محصولات بزرگسالان این دهه ؛ نگاهی به تولیدات سینمایی و تلویزیونی کودک و نوجوان، نیز می تواند هرکسی را متقاعد کند که سینمای کودک آن دوران نیز قابل مقایسه با سینمای کودک، فعلی نمی باشد. تنها کافیست خوانندگان این مطلب مراجعه ای به حافظه خود داشته باشند تا نام چندین فیلم و محصول تلویزیونی کودک را که هنوز هم در خاطرات شان می درخشد به خاطر آورند. ديگر اين تنها برنامه هاي کودک نيست که در حافظه تاريخي ما جا مانده و به نوستالژي کودکي مان بدل شده است. سينماي کودک نيز به اين تقدير هنري دچار شده و ديگر مثل سال هاي دور که براي "مدرسه موش ها" و "گلنار" و "کلاه قرمزي و پسرخاله" صف هاي طولاني جلوي سينماها شکل مي گرفت کسي سراغي از سينماي کودک نمي گيرد. اکنون در میان این آشفته بازار، که از یک سو روز به روز به سردی و ورشکستگی نزدیک می شود و از سوی دیگر تهدید هجوم ابتذال و سطحی نگری در آثار سینمایی و تلویزیونی کشور لحظه ای دست از سر این هنر بر نمی دارد؛ طبیعی است که هیچ کس در این میان دغدغه ای برای "سینمای کودک" نیز نداشته باشد. چه بسا که با حضور شخصیت ها و تییپ های مختلف تلویزیونی در محصولات کودک، دیگر چنین نیازی اساسا احساس نشود! وقتی هر شبکه ای برای خودش دارای چند "عمو" و چند "خاله" ترگل و ورگل می باشد که هر روز کودکان مان را با آهنگ های کپی شده و بداهه خوانی های لوث و قربان صدقه "تربچه" های مردم شدن می گذرانند؛ دیگر چه کاریست که فردی مثل "ایرج طهماسب" انگیزه ای برای کار کودک، کردن داشته باشد. اصلا چرا باید "مرضیه برومند" به فکر این باشد که دوباره از افرادی چون "رضا بابک" و "رضا فیاضی" دعوت به عمل آورد که به جای چهار تا عروسک صحبت کنند؟ وقتی پول و سلیقه مدیران رسانه ای و سینمایی به این سمت رفته است که تنها حرکات موزون "فیتیله ای" ها و اشعار نغز "عمو پوررنگ" و ادا و اطوار های "خاله شادونه" با یک دکور تکراری و ساده و تیم تولید و فیلم برداری شبیه به هم و کم ترین خرج ممکن بچه های مردم را به پای تلویزیون می نشاند دیگر چه نیازی است که کارگردانی به فکر کشاندن کودکان این مملکت به سینماها باشد؟ چرا باید محصولی پر هزینه و با دقت هنری "مدرسه موش ها" دوباره تولید شود؟ چگونه است که "والد دیزنی" پیش از همه به این نتیجه میرسد که اتفاقا کار کودک کردن از اهمیت بسزایی برخوردار است و برای تولید هر محصول می بایست ساعت ها به فلسفه پردازی و ایجاد رابطه های منطقی داستانی اندیشید. چگونه است که آنها برای هر انیمیشنی که تولید می کنند بودجه ای برابر یک فیلم جدی بزرگسالان کنار می گذارند تا محصولی چون "آپ" به روی پرده رود و این طرف دنیا چشم صدها کودک و بزرگسال و حتی کارشناس "دینی" را به خود خیره سازد؟ با این همه اما سينماي کودک در مقام يک ژانر تخصصي، مقتضيات و شرايط خاص خود را دارد که تحليل آن را از سينماي بزرگسال متفاوت مي کند. البته بر سر آسيب شناسي سينماي کودک در ميان خود اهالي سينما از کارگردان ها گرفته تا منتقدان سينمايي مناقشه وجود دارد. برخي مشکل اصلي سينماي کودک را در حال حاضر، فيلمنامه مي دانند. همان معضلي که دامن کل سينماي ايران را گرفته است. اين گروه معتقدند رمز موفقيت سينماي کودک در دهه شصت قصه پردازي و داستان هاي جذاب آن بود چرا که کودک به لحاظ روان شناختي و به خصوص کودک ايراني به دليل سنت هاي فرهنگي به قصه گويي و داستان پردازي گرايش دارد و آنچه در درجه اول موجب جذب او مي شود ساختار داستاني اثر و شيوه قصه پردازي آن است. بهترين پيام ها و آموزه هاي تربيتي هم نمي تواند مخاطب کودک را به خود جلب کند مگر اينکه آن مفاهيم و محتويات در قالب ساختاري داستاني و قصه گو ريخته شود و به تصوير درآيد. گروهي نيز در همين راستا بر خلق شخصيت ها و کاراکترهاي اثرگذار کودکانه انگشت مي گذارند. آنها معتقدند اين قهرمان هاي کودکان هستند که در جذب يا دفع مخاطب تاثيرگذارند. به عقيده اين عده، ذهن کودک همواره به دنبال اسطوره و قهرمان هاي رويايي است که با خيال پردازي هاي کودکانه آنها سنخيت داشته باشد. در واقع برخي معتقدند عنصر خيال پردازي و فانتزي هاي کودکان، نقش مهمي در توليد آثار کودک پسند دارد. عده اي ديگر اساساً مشکل سينماي کودک و بحران مخاطب در آن را به عوامل درون سينمايي نسبت نمي دهند و تحليل کل نگر و جامعه شناختي از آن دارند به اين معني که تغيير و تحولات اجتماعي و بسط و توسعه تکنولوژي هاي مدرن ارتباط و پر شدن فضاي زندگي کودک از انواع بازي هاي کامپيوتري و ديجيتالي موجب شده است آنها از سينماي قصه گوي کودکانه با آن قهرمان هاي اسطوره اي فاصله بگيرند. در واقع آنها تغيير ذائقه کودکان در زيبايي شناسي بصري و شکل سينمايي را معضل مهم سينماي کودک مي دانند. با این همه اما هنوز مشکل سینمای کودک ما در دل مشکل بزرگتر سینمای بزرگسال ما مثل هر مشکل فرهنگی دیگر حل نشده روی میز وزیران و مدیران ارشد فرهنگی باقی مانده است؛ به امید آنکه روزی فردی با ذهنی برتر و با دغدغه ای قاعده مند پشت این میزها تکیه زند!

کباب سیاسی و روغن سینمایی !

هر قدر هم که از تماشای فیلم "ملک سلیمان" به این نتیجه برسید که همه این جلوه های ویژه را و حتی بهتر از آن را هم در فیلم های جهانی و معروفی چون "ارباب حلقه ها" دیده اید؛ باز نمی توانید از این نکته صرف نظر کنید که بالاخره "ملک سلیمان" اتفاقی بزرگ در سینمای کشورمان محسوب میشود. اتفاقی که هم از نظر تکنیک فیلم برداری و هم از نظر وجود جلوه های ویژه صوتی و تصویری به واقع اولین رویداد تلقی می شود. علاوه بر تمام این نکات ؛ انتخاب داستانی تاریخی و البته غیر تخیلی ؛ به این فیلم توانسته است باور پذیری بیشتری را برای مخاطب ایجاد کند. هرچند که تجربه نشان داده است که اساسا ژانر تاریخی برای جامعه ایرانی در سینما انتخاب خوبی نیست و قالب مناسب برای پرداختن به چنین ژانری تنها و تنها تلویزیون است, اما تا کنون با گذشت چهار هفته از اکران این فیلم بر پرده های سینمای کشور بارقه هایی از امید در دل سازندگان و البته مدیران سینمایی فارابی روشن کرده است. حال هرچند که این بارقه های امید به رقم 4 میلیاردی هزینه تولید فیلم نرسد !

شهریار بحرانی اما با ساخت این فیلم نکته دیگری را نیز به سایر سینماگران کشور به اثبات رساند؛ و آن اینکه با زبان تعامل و البته یک طرح داستانی خوب و قابل دفاع می توان از درون همین سینمای رو به ورشکستگی و بیجان مملکت، چنین بودجه ای را دست و پا کرد. نکته ای که با گذشت قریب به پنج سال از دولت محمود احمدی نژاد رفته رفته دارد برای همه آنها روشن می گردد. حال هر قدر هم که ما مطبوعاتی ها، حرف و حدیث پشت سر سینما گران و دولت مردان "عزیزمان" در بیاوریم؛ تنها یک اتفاق افتاده است؛ "سینمای ایرانی دوران جدید خویش را آغاز کرده است." نگاه مثبت دولت مهرورز هرقدر هم که آغشته به نیات سیاسی آینده نگرانه باشد باز جای تامل و حتی شکر را دارد که از این کباب سیاسی روغنی هم به سینما و فرهنگ فقیر کشور بماسد!

ملک سلیمان علاوه بر داشتن نقاط قوت تکنیکی در ساخت فیلم دارای یک موهبت منحصر به فرد نیز هست. موهبتی که امروزه به گوهری نا یابب در سینمای ما بدل گشته است. "داستان" ؛ داشتن فیلم نامه ای قصه پرداز و روایت گر در حال حاضر سینمای کشور به معنای پیدا کردن یک "منطقه نفتی" جدید برای همه مهم تلقی می گردد! حال چه بهتر که این داستان با کمی اغراق ، برگرفته از واقعیتی تاریخی باشد. ای چه بسا که در همذات پنداری مخاطب در طول فیلم بیشتر کارساز بیافتد. هرچند که مخاطب با دانسته های پیشین خود از زندگی و پادشاهی با جلال و شکوه سلیمان نبی ؛ بیش از هرچیز منتظر تماشای واقعیاتی چون : ران ملخ بردن مورچه برای سلیمان و یا ماجرای هد هد و تخت و بلقیس و یا قدرت شگرف انگشتر سلیمان ، بود. اما شروع روایت سلیمان نبی از ابتدای سلطنت اش و انفوان جوانی اش می تواند به همه این تضمین را بدهد که منتظر تماشای این فیلم در قسمت های بعدی باشند.

ملک سلیمان، همچنین اولین فیلمی بود که با داشتن فردی متخصص در قسمت " طراحی صدا" توانست لذت شنیدن افکت های صوتی دل نشینی چون صدای سم اسب ها، صدای امواج دریا، صدای باد، صدای غرش ابرها و صدای چکاچاک شمشیر ها را به خوبی به مخاطب عرضه کند. حال هرقدر هم که سالن های عهد قجری سینماهای مشهد ، صندلی های آرتروز زای آنها و باند های بلندگوهای سی ساله و البته پاره شده سالن ها، اعصا بتان را از تماشای این فیلم بیشتر خورد کنند؛ شما بیشتر به این نتیجه می رسید که در اولین فرصت دی.وی.دی با کیفیت این فیلم را تهیه کنید در دستگاه سینمای خانگی تان به تماشای دوباره آن بنشینید. و این یعنی یک سیاست خوب و کارساز برای داغ تر شدن بازار فروش محصولات فرهنگی در کشور. سیاستی ستودنی و بسیار اندیشناک که از سوی مدیران ارشاد شهر مشهد سال هاست که در حال اعمال است!

در نهایت، ملک سلیمان با داشتن همه نقدها و نقاط ضعف اش، یک اتفاق در سینمای ما محسوب میشود. اتفاقی که میتواند پیوند دهنده و یا شاید پل ارتباطی دنیای حرفه ای سینمای دنیا با سینمای ما محسوب گردد. و حتی شاید منجر به این شود که کمتر از یک دهه دیگر ما شاهد تماشای فیلم های ایرانی با استانداردهای جهانی باشیم.

جنگ ما، جنگ آنها

تفاوت عمده جنگ ما (جنگ هشت ساله ایران و عراق) با سایر جنگ های دنیا از نامش پیداست. جنگ ما ، جنگ مقدسی بود. این گذاره بدان سبب به این جنگ اطلاق گشت که اولا این جنگ ناخواسته و تحمیلی از سوی یک کشورمتجاوز در شرایطی کاملا نابرابر به کشورمان تحمیل شد و ثانیا هدف رزمندگان این جنگ از شرکت در آن تنها به اهداف وطن پرستانه و یا شرکت در جنگ از سر وظیفه،همانند سایر جنگ های دنیا خلاصه نمیشد. از همین روی جنگ ما "دفاع مقدس" نام گرفت و این وجه تمایز سبب گشت که سینمای بعد از آن نیز جنبه مقدسی پیدا کند. به طوری که اصولا ژانری محلی با تعریفی منطقه ای در مقیاس فرهنگ کشورمان در سینمای ما جای خود را باز کند. "سینمای دفاع مقدس" تعریفی بود که موضع گیری مثبت و منفی بسیاری از سینماگران این مرز و بوم را از همان روز اول تا کنون به همراه داشته است. با این همه اما رفته رفته تعریف مشخص و واحدی در افکار عمومی و فرهنگ ما با نام سینمای دفاع مقدس جای خودش را باز کرد. تعریفی که خواسته یا ناخواسته توسط سینماگرانی که دست به تولیدات سینمایی زدند شکل گرفت. در این میان با گذشت تقریبا بیست سال از ثبات این سینمای بومی در کشور، می توان با نگاهی به گذشته به بررسی و نقد آنچه تا کنون شکل گرفته است نشست. عده ای معتقدند ضعف عمده سینمای دفاع مقدس در مقایسه با آثار ماندگار ژانر جنگ در سینمای جهان ، همین پسوند "مقدس" آن است. چراکه سبب شده است همه اشیاء و افراد وتصمیمات و اتفاقات و وقایع دوران جنگ زیر هاله از ابهام و ترس از ورود به ورطه آن به دلیل تقدس، پنهان بماند و آنچه تا کنون در این بیست و اندی سال ساخته و اکران شده است ،سرجمع با نگاهی اغماض آمیز تنها توانسته است از یک دیدگاه دفاع مقدس هشت ساله رزمندگان کشورمان را به تصویر بکشد. علاوه بر آن مناطق ممنوعه جنگ ما هنوز توسط گذر زمان از زیر سایه سنگین اطلاعاتی و نگفتنی های جنگی بیرون نیامده است. با این همه اما آنان که در درون این گود پر پیچ و خم در حال تولید فیلم های دفاع مقدس هستند نظردیگری در این خصوص دارند. کارگردانان زیادی وقتی فیلم شان را با فیلم های ماندگار ژانر جنگی دنیا مقایسه می کنند؛ از کمی امکانات و غیر قابل مقایسه بودن آنچه در ایران به عنوان امکانات به یک کارگردان جنگی داده میشود در مقایسه با هر نقطه دیگری از دنیا؛ سخن به میان می آورند. آنها معتقدند که اساسا ورود به برخی از زوایای سینمای جنگی با امکانات و تجهیزات فعلی امکان پذیر نمیباشد. اما هدف نویسنده بیشتر از هرچیز، از نوشتن این متن طرح این سوال بود که آیا محتوای مطرح شده در این سال ها در سینمای جنگی ما قابلیت ترجمه و فهم را برای غیر فارسی زبانان دارد؟ به عبارت دیگر، تصور کنید فیلمی مانند "آژانس شیشه ای" که به زعم بسیاری از سینماگران جنگی تابلوی سینمای دفاع مقدس ما محسوب میشود، وقتی به انگلیسی یا اسپانیایی دوبله شود و برای مردم سایر نقاط دنیا اکران گردد؛ همان قدر جذابیت ، تاثیرگذاری و زیبایی به همراه خواهد داشت که در ایران داشته است؟ این درحالی است که وقتی یک فیلم جنگی درباره جنگ جهانی دوم مثل فیلم هایی چون: پیانیست، فهرست شیندلر، پسری با پیژامه راه راه، زندگی زیباست؛ به فارسی دوبله و یا حتی زیرنویس می شود درصد ناچیزی از جذابیت و تاثیرگذاری خود را از دست می دهد. هر فارسی زبانی به همان اندازه از مفاهیم مطرح شده "زندگی زیباست"، لذت می برد و احساس درد مشترک از جنگ جهانی دوم می کند که یک ایتالیایی زبان به تماشای فیلم نشسته باشد. با کمی تامل می توان به این نتیجه رسید که مشکل سینمای دفاع مقدس ما (یا به طور دقیق تر یکی از مشکلات عمده آن) نه از تجهیزات تولید است، نه از نگفتنی های جنگ و نه حتی از فیلم نامه های جنگی، چراکه همه این موانع با تکنیک های خوب در "آژانس شیشه ای" مرتفع شده است. اما بازهم آژانس شیشه ای نمی تواند آن طور که در ایران تاثیرگذار است در جای دیگری حتی دیده شود! و این باز می گردد به این نکته که چه قدر سینماگران ما جهانی فکر می کنند و جهانی فیلم می سازند؟ آیا اساسا آنها به فکر صادرات مفاهیم جنگ مقدسشان به افکار عمومی سایر مردم جهان بوده اند؟ البته شاید سوال مهم تر این باشد که در این سال ها ، معاونین محترم سینمایی وزارت ارشاد به غیر از ارائه گزارش کار خود به وزیر و داشتن حداقل چند فیلم جنگی در هر دوره از جشنوراه فیلم فجر به چیز دیگری هم فکر می کرده اند؟