چرا که آنچه به عنوان بسیجی در سینما ایران به تصویر کشیده شده بود "تیپی" کلیشه ای با رفتار، حرکات، اعتقادت و حتی دیالوگ های ثابت بود. حالا دیگر همه می توانستند این دیالوگ معروف سینمایی را به شنیدن اسم بسیجی به یاد بیاورند که : "حاجی بیا که سید تو کشتن !" این جریان "فرمولیزه" کردن چهره بسیج در سینما ؛ خواسته یا ناخواسته در طی دو حداقل دو دهه به روشنی در تمامی فیلم های سینمای دفاع مقدس دیده میشد. این امر نه تنها باعث شده بود که تنها یک بعد ناقص و قهرمان گونه بسیجیان دفاع مقدس به تصویر کشیده شود؛ بلکه منجر به این اتفاق گشته بود که اهداف و کارکرد های نیروی مقاومت بسیج و حتی بسیاری دیگر از زوایای این تیپ تعریف شده از نظرها دور بماند. اگر در دهه شصت از هریک از مردم آن زمان می پرسیدید که تعریف شان از بسیجی چیست؟ تنها آنچه که در سینما ها دیده بودند را تعریف میکردند و نه آنچه به چشم در واقعیت جبهه ها خودشان شاهد آن بودند.
رفته رفته با تکامل نسبی سینمای دفاع مقدس در دهه هفتاد؛ اما تعریف بسیج هم دچار تغییرات ذاتی شد. چهره ای که این سال ها در سینماها از بسیج خودنمایی میکرد شاید در اکثر موارد، شامل افرادی متعصب، خشن و بنیان گرا میشد. افرادی که تنها با لباس های خاکی این طرف و آن طرف ظاهر میشدند و تنها دغدغه ذهنی شان آن بود که از خون شهدا و دوستان شان مراقبت کنند تا مبادا در دنیای متغیر بعد از جنگ لگد مال شود. افرادی که یا مبارزه با جامعه را برگزیده بودند و یا انزوا طلب شده بودند. افرادی که در بیشتر موارد خود را طلبکار از ملت می دانستند و این را وظیفه خود می دانستند که فقط آنها هستند که می توانند جامعه انقلابی ایران را از خطر فحشا و فساد حفظ کنند.
این چهره آلوده به بغض و کینه اما همه آنچه از بسیج در سال های پس از جنگ وجود داشت نبود. چراکه بسیاری از بسیجیان توانسته بودند خود را با شرایط محیطی بعد از جنگ وقف بدهند. بسیاری از آنها رابطه بسیار گرم و مهربانانه ای با مردم داشتند. بسیاری از آنها به واسطه آن انتخاب و اعتقادشان در زمان جنگ؛ امروز به ریش سفیدان و امین های محله و کوچه بازرا تبدیل شده بودند که مردم به راحتی برای رفع مشکلات شان به آنها رجوع میکردند. بسیاری از آنها اساسا حرکت خود را معامله با مردم نمی پنداشتند که حال خود را نیز از مردم طلبکار بدانند.
دهه هشتاد سینمای ایران اما؛ از آنجایی که دچار "انقلاب ضد ارزش" ها شده است؛ و اصولا با ارائه هر نوع ارزش و اصول در داستان هایش مشکل دارد، چهره ای متفاوت تر از بسیج را در فیلم های عصر خویش ارائه میکند. بسیجی ها در این فیلم ها آدم هایی با پیراهن های گشاد روی شلوار انداخته با دکمه های بسته شده کیپ در یقه پیراهن ها و البته بی سیم و موتور پرشی تصویر میشوند که تنها وطیفه و یا شاید سرگرمی شان در این فیلم ها ، تنها گیر دادن به مردم و چک کردن روابط فامیلی دیگران از لحاظ شرعی و غیر شرعی ؛ باشد. و این باز نوع دیگری از تحریف واقعیت در زمان حال تلقی می شود. تحریفی آشکار که یقینا شامل حال همه بسیجیان این جامعه و این روزگار نمیشود.
همه ما در اطراف مان بسیجی های زیادی می شناسیم که نه متفاوت از ما لباس می پوشند، نه با موتور پرشی این طرف و آن طرف میروند و نه به نوامیس مردم کاری دارند. همه ما در محله ها و دانشگاه ها و ادارات و سایر نهاد های اجتماعی مان هنوز روابط گرمی با افرادی داریم که در هشت سال دفاع مقدس جلوی دشمن ایستادند و اکنون بدون هیچ تغییر و یا طلبی با همکاران و هم محله ای و دوستان و فامیل شان روابط گرم و صمیمانه ای دارند.
دراین میان تنها یک سوال بی پاسخ می ماند که آیا این تصور غلط از تصویر بسیجیان سینمایی، ساخته ذهن سینماگران بوده است و یا برداشتی از آنچه آنها از رفتار افراد افراطی و تند رو جامعه داشته اند !