
صدای خنده های ممتد و از ته دل تماشاگران فیلم سیب و سلما قبل از هرچیز بیان گر دو نکته برای منتقدان این فیلم شده بود. اول آنکه هرچقدر خنده از فیلم کمدی رامبد جوان بدهکار بودند را در این فیلم یکجا صاف کردند. دوم اینکه این خنده ها می تواند نشانه خوبی برای سازندگان این فیلم مثلا "آرمان گرایانه" داشته باشد تا متوجه شوند انحراف از معیارشان در شناخت ذائقه مخاطب و رصد کردن دقیق سبک زندگی طلبگی تا چه حد بوده است !
حبیب الله بهمنی کارگردان فیلم "سیب و سلما" در مصاحبه ای که با خبرگزاری فارس داشته است؛ قبل از هرچیز مدعی این موضوع شده است که این فیلم ادامه آثار پیشین او محسوب می شود و این در حالی است که حداقل از نظر ساختاری تفاوتی بنیادین در این فیلم به چشم می خورد. در عین حال اگر از دیالوگ های ضعیف این فیلم با اغماض عبور کنیم؛ نمی توان به راحتی از اصل موضوع فیلم بهمنی و سوژه ای که برای ساخت انتخاب کرده است گذشت.
داستان طلبه ای که در بازگشت از تحصیل به دیار خود طی روند داستانی پیش پا افتاده و قابل پیش بینی (خواستگاری از دختر خاله اش) در مراحل مختلفی از آشنایی و ازمایش قرار می گیرد. تا جایی که نا خواسته و بدون توجه در زمین فردی که نمی شناسد وضو می گیرد و به نماز می ایستد و سیبی را که از درخت افتاده است گاز می زند ! و البته بعد از تمام این ماجراها گویا قهرمان داستان بهمنی یادش می افتد که "طلبه" است و خب به یک سری اعتقادات اساسی در دین می بایست پایبند باشد.
طبیعتا از اینجای داستان قهرمان به دنبال حلالیت طلبیدن از صاحب باغ است. مراحل اضافی و غیر منطقی روند داستان در پیدا کردن صاحب باغ هم اگرچه توانسته است تنها بازی برخی از بازیگران این فیلم را به نمایش بگذارد اما در نهایت هیچ کمکی به پیش برد سریع داستان نمی کند. سیر تسلسلی پوچ که تنها حاصل آن خستگی مخاطب و تمسخر فیلم را در بر دارد. خصوصا سادگی بلاهت آمیز طلبه در راه پیدا کردن صاحب باغ هرکسی را به این نتیجه می رساند که یا بهمنی در طول عمرش "روحانی " ندیده است و یا اینکه اساسا تعریف آرمان گرایانه بهمنی از یک روحانی با دنیای واقعیت فاصله ای زمین تا اسمان را در بر دارد.
به نظر می رسد فارغ از تمام مشکلات فنی در کارگردانی و فیلم برداری در سیب و سلما ؛ قبل از هرچیز تعریف کاگردان از سبک زندگی آرمان گرایانه یک طلبه است. طلبه فیلم سیب و سلما نه آنقدر طلبه است که از سوالات تخصصی یک دانشجوی فلسفه بر بیاید و نه آنقدر حتی در اصول زندگی طلبگی (رعایت کردن وتوجه به حق الناس) طلبه شده است که برای نماز خواندن اش؛ به بدیهی ترین مبطلات نماز (مثل زمین و آب قصبی) توجه داشته باشد. تا جایی که قبل از پیشرفت روند داستان؛ تماشاگران این فیلم به تمسخر می گفتند : همین است دیگر ! طلبه ای که آب و زمین مردم سرش نمی رود بزرگ که می شود چه خواهد شد؟!
انتخاب سازندگان این فیلم برای شخصیت مقابل قهرمان داستان که تعمدا یک تحصیل کرده رشته فلسفه بود می توانست خیلی بیش از این در چرخه بحث و تقابل قرار بگیرد. در این فیلم معلوم نیست که بالاخره سلما قرار است دختری امروزی؛ بی اعتنا به اصول دینی و حتی مخالف زندگی سنتی و مذهبی باشد تا مثلا در دیالوگی که به طلبه جوان می گوید : چرا به من نگاه نمی کنی؟ این تفاوت نگاه و تفاوت در سبک زندگی ملموس و عینی تر به چشم بیاید؛ و یا قرار است دختری چادری و پایبند به اصول دینی و پایبند به حلال و حرام دینش باشد ! شاید اتفاقا در برخی از داستان ها و برخی از ساختار های فیلمی نشان دادن طیف پر رنگی از سیاهی و سپیدی شخصیت های داستان ؛ هم در باور پذیری بیشتر مخاطب کمک کند و هم البته با واقعیت امروز جامعه ما تطابق داشته باشد. تماشای "سیب و سلما" ای کاش های زیادی را بر دل من نشاند؛ چراکه سوژه انتخابی بهمنی در جامعه فعلی می توانست تقابل نمادین دو سبک زندگی فعلی و گذشته مردم این جامعه را در بر داشته باشد اما چه حیف که نه تنها اندکی به این نمایش نمادین نزدیک نشد که حتی در بدترین حالت می توان گفت : بهمنی سوژه ناب فیلم اش را در بین دو راهی های ذهنی اش شهید کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر